تقریبا دارم ایمان میارم که اگر چیزی رو بخواهیم و در مسیرش تلاش کنیم بهمون میدن. در واقع اون تلاشه مهمه. شاید خیلی هم رو اسلوب و منطق نباشه، ولی بالاخره یه روزی یه وقتی، یهو جهش میکنی. جهشی که خودتم میفهمی یه ذره بلندتر از قدمهاییه که قبلا برداشتی. اونجا بهت عنایتی شده. عطیهای داده شده. حتا در زمینه فهم. اگر واقعا بخوای، بهت میدن
عقلم قد نمیده به چراییش. فقط چندبار تجربه کردم. بنظرم قاعده قشنگیه. معنای خوبی داره
یک ماه و اندی از پاییز گذشته. پاییزی که برای بار دوم دانشجو هستم. اونم سالها بعد از اتمام لیسانس
رشته خوبی قبول شدم؛ حیطهای که دوستش دارم و مثل قبلی، از سر حساب و کتاب و سنجشهای عوامانه نیست. مباحثش هم درگیرم میکنه هم سیراب. وجد جلسات حکمت و فلسفه برام واقعا جذابه. هیچ دلم نمیاد کلاسای محبوبمو ترک کنم.
از همکلاسیها که نگم. تو این هفتهای که تصمیم گرفتیم تعطیل کنیم، چقدر دلتنگشونم. امشب چت حسابیای کردیم و یادم اومد چقدر بهشون عادت کردم تو همین چهل روز.
نمیدونم آینده چی میشه، ولی این روزهای خوب و دوست داشتنی رو دارم با شوق زندگی میکنم خدایا ممنونم بابت همه چیز، همه چیز.
وقتی مشقامونو مینویسیم یا درسی رو خوب میفهمیم، استاد تشویق میکنه. اون تشویق هم خیلی میچسبه هم فوق العاده انرژی میبخشه. اصلا شوق و انگیزه میده. تو کی جایزه و تشویق میدی؟ البته همیشه میدی، ولی یجوری بده که منم حواسم باشه. حواسمو جمع کن لطفا. جایزه هم دادی که چه بهتر
هزار بار تصورت کرد در لحظۀ خواندن، کاش میتوانست خودش را ضمیمه کند به کاغذ، به تو. درین دم، چه بیمعناست پیش و پس. آنچه به نیت تو آغازین گرفت، لاجرم کنار توست حتی پیش از آنکه بخوانیش. حتی دور از تو، عطر تو را میدهد.
مرقومه را بوسید و بویید و فرستاد.
دلم میخواد برات نامه بنویسم با دستخط. که حرکت خودکار و حس لحظهمو درک کنی. ببینی رقّت درون، چجوری حروف رو قشنگتر میکنه. یا شایدم ضعیفتر و بعد منتظر بشم تا کاغذت بیاد. که هزار بار بخونمش. که همۀ حسی رو که نگفتی، از شکل کلماتت بیرون بکشم و تنفسش کنم.
آه تو ای بعید دور!
هزار بار تصورت کرد در لحظۀ خواندن، کاش میتوانست خودش را ضمیمه کند به کاغذ، به تو. درین دم، چه بیمعناست پیش و پس. آنچه به نیت تو آغازیدن گرفت، لاجرم کنار توست حتی پیش از آنکه بخوانیش. حتی دور از تو، عطر تو را میدهد.
مرقومه را بوسید و بویید و فرستاد.
درباره این سایت